جوک ، طنز ، خنده |
||
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
ترکه تو کلیسا نشسته بوده، یهو میبینه یه دختر خیلی میزون میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی...فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده! خودم میرم
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/27 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ شنبه 90/6/26 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ شنبه 90/6/26 توسط مصطفی
نوشته شده در تاریخ شنبه 90/6/26 توسط مصطفی
یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه اصفهانی نشسته کنار خیابون گریه میکنه. جلو میره و میگه چی شده عزیزم ، پسر بچه میگه سکه 25 تومانی ام را گم کرده ام. مرد میگه اینکه گریه نداره بیا این25 تومانی مال تو! بچه باز هم به گریه کردن ادامه میده < مرد میپرسه دیگه چیه ؟ بچه میگه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان 50 تومن پول داشتم! |
بازدید امروز: 6 بازدید دیروز: 6 کل بازدیدها: 23506 |
|
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک |